امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

تولد محمد جواد

هفته پیش که رفتیم خونه دختر عمه بابایی اتفاقی متوجه شدیم که تولد محمدجواده البته قرار بود که فقط سه نفره بگیرن که ما هم به جمعشون اضافه شدیم شب بود که رسیدیم و امیرعلی خواب بود وقتی چشماشو باز کرد با دیدن محمدجواد شوکه شد آخه بچم از چنگول های دفعه قبل محمدجواد حسابی ترسیده بود کلی بهونه گرفت که به نظرم اومد که معنیش اینکه که چرا اومدیم اینجا با هر ترفندی که بود تونستیم امیرعلی رو راضی کنیم   سرسره بازی امیرعلی و محمدجواد به قول خود امیرعلی سرسر تولد محمد جواد اینجا امیرعلی کادوشو که داد میخواست بره بوسش کنه  از مهد کودک بگم که تقریبا بهتر شده و خدا رو شکر راضی هستیم فقط مربیشون میگه تا در ب...
30 بهمن 1391

رفتن به مهد

امروز رسما امیرعلی به مهدرفت چند وقتی میشد که یا من یا خاله فایی امیرعلی رو در طول روز یکی دو ساعت میبردیمش مهد امروز رسما از 8 صبح بردمش مهد اصلا دوست نداره کلی گریه کرد منم مجبور شدم تنهاش بذارم خدا کنه هر چه زودتر به محیط مهد عادت کنه جمعه خیلی هوا خوب بود تصمیم گرفتیم بریم بیرون و البته باغ وحش حیف شد از خیلی از حیوونای دیگه نمیشد عکس انداخت یه لحظه امیرعلی یه چوب دستش گرفت و نزدیک قفسه روباها شد روباهه سریع خودشو رسوند امیرعلی چنان جیغی کشید که خود من تا چند دقیقه با صدای بلند خندیدم و بعدش خودش میگه ترسید (یعنی ترسیدم) رسیدیم خونه عکسارو که نگاه میکرد میگفت شتر بو اه اه ...
23 بهمن 1391
1